داستایوفسکی، رمان‌نویسی‌ مسیحی‌ بود. برخی‌ خوانندگان‌ این‌ نکته‌ را بیان‌ ساده‌ حقیقتی‌ آشکار می‌پندارند، اما سایر خوانندگان‌ آن‌ را به‌ انکار همه‌ جنبه‌های‌ نو و برخوردار از اهمیت‌ ماندگار در آثار وی‌ قلمداد می‌کنند. لیکن‌ هر دو دسته‌ در یک‌ مورد اتفاق‌ نظر دارند. داستایوفسکی‌ در رمان‌هایش‌ ادعاهای‌ دین‌ را با جدیت‌ بر پایه‌ موازین‌ خودِ دین‌ می‌پذیرد: دین‌ به‌ رغم‌ آنچه‌ در اکثر رمان‌های‌ برجسته‌ انگلیسی‌ آن‌ دوره‌ مشهود است، دارای‌ جایگاهی‌ حاشیه‌ای‌ نیست. افزون‌ بر این، مسیحیت‌ در زندگی‌ و آثار داستایوفسکی‌ درگیر پیکاری‌ شدید با فلاکت‌بارترین‌ نوع‌ الحاد شد. در مورد داستایوفسکی، هیج‌ یک‌ از این‌ دو دارای‌ ماهیتی‌ خوش‌بینانه‌ و عاری‌ از تشویش‌ آن‌ گونه‌ که‌ در دوره‌ ملکه‌ ویکتوریا مشاهده‌ می‌شد، نیست. فقط‌ در واپسین‌ سالهای‌ زندگی‌ و به‌ هنگام‌ نوشتن‌ برادران‌ کارامازف‌ بود که‌ داستایوفسکی‌ توانست‌ با نشانه‌ای‌ از آسودگی‌ در دفترچه‌ یادداشت‌ خود اعلام‌ کند که‌ با گذر از کوره‌ تردید به‌ ایمان‌ دست‌ یافت‌ (بیست‌ و هفت، 86). در سال‌ 49، آنگاه‌ که‌ وی‌ در میدان‌ سیمینوفسکی‌ اعدام‌ خود را انتظار می‌کشید، این‌ واژه‌ها را زمزمه‌ می‌کرد: \"ما با مسیح‌ محشور خواهیم‌ شد\". دوست‌ او اسپیشنف‌ ملحد با لحنی‌ خشک‌ با وی‌ همنوا شد: \"ذره‌ای‌ از خاک\". فارغ‌ از آنچه‌ پیش‌ از این‌ واپسین‌ دم‌ در باب‌ حیات‌ و ممات‌ در ذهن‌ داستایوفسکی‌ گذشت، سنگینی‌ واژه‌های‌ اسپیشنف‌ از آن‌ پس‌ به‌ گونه‌ای‌ هرگز وی‌ را رها نساخت.

بنابراین، بیشتر اختلاف‌نظرها دربارهِ سرشت‌ دین‌ از نگاه‌ داستایوفسکی‌ معطوف‌ به‌ نسبت‌ ایمان‌ به‌ بی‌ایمانی‌ در ادبیات‌ داستانی‌ اوست. برخی‌ خوانندگان‌ زندگی‌ و نوشته‌های‌ او را مبین‌ پیروزی‌ روح‌ مسیحیت‌ قلمداد می‌کنند که‌ سرانجام‌ از رهگذر آن‌ ایمان‌ تزل‌ناپذیر به‌ تمثال‌ مسیح‌ از گهواره‌ تا گور به‌ وی‌ قوت‌ قلب‌ داد و موجب‌ شد تا در برابر انبوهی‌ از چالش‌های‌ بنیادین‌ که‌ رویاروی‌ زندگی‌ عذاب‌آور خود او و نیز محیط‌ روشنفکری‌ دورهِ او قرار داشت، سر تسلیم‌ فرود نیاورد. همه‌ این‌ چالش‌ها به‌گونه‌ای‌ زنده و پرشور در ادبیات‌ داستانی‌ او تبلور یافت. او پس‌ از بازگشت‌ از سایبریا‌ و در سالهای‌ پختگی‌ و درایت‌ سودای‌ آن‌ داشت‌ که‌ از رمان‌هایش‌ به‌ مثابه‌ محملی‌ برای‌ مجادله‌ای‌ دینی‌ بهره‌ گیرد که‌ در آن‌ جهان‌بینی‌ مسیحی‌ سرانجام‌ به‌ پیروزی‌ دست‌ خواهد یافت. این‌ سودا در ساختار و درونمایه‌ آثار اصلی‌ ادبی‌ او تجلی‌ یافته‌ است‌ و به‌ نوبه‌ خود درک‌ تام‌ آن‌ جز با قرائت‌ آن‌ بر اساس‌ این‌ پس‌زمینه‌ میسر نخواهد شد.

 

سایر خوانندگان‌ به‌ رغم‌ اذعان‌ به‌ اینکه‌ داستایوفسکی‌ در روزگار فلاکت‌ خصوصاً بر روی‌ سکوی‌ اعدام‌ و اوقات‌ مشقت‌ بار در سایبریا‌ در واپسین‌ سالهای‌ زندگی‌ با زهد دینی‌ سنتی‌ تسلی‌ می‌یافت، عظمت‌ او را در توانایی‌ برای‌ گذر به‌ فراسوی‌ این‌ انگاشت‌های‌ تسلی‌بخش‌ و به‌ کارگیری‌ شخصیت‌ها و راویان‌ برای‌ ارائه‌ کشاکش‌های‌ ناگشوده‌ و ناگشودنی‌ روح‌ می‌پندارد که‌ به‌ بیان‌ او \"مسائل‌ لعنتی\" نام‌ دارند.این‌ دسته‌ از خوانندگان‌ ممکن‌ است‌ با این‌ تردید رویارو شوند که‌ آیا ذهن‌ ناآرام‌ او هرگز به‌ ثبات‌ غایی‌ دست‌ یافت‌ و اگر چنین‌ است‌ آیا این‌ امر اندکی‌ هم‌ با قرائت‌ ما از رمان‌ هایش‌ پیوند دارد که‌ اساساً درباره‌ کشاکش‌ و ناگشودگی‌ است. در واقع، گفته‌ می‌شود که‌ داستایوفسکی‌ به‌ گونه‌ای‌ چنان‌ مجاب‌ کننده‌ و چند گونه‌ از الحاد جانبداری‌ می‌کند که‌ بسیاری‌ از خوانندگان‌ (از جمله‌ شخصیت‌های‌ برجسته‌ ادبی‌ مانند دی‌ .اچ‌ .لارنس، آلبرکامو، و وی. رزانف) ترغیب‌ به‌ این‌ استنتاج‌ شده‌اند که‌ این‌ همان‌ است‌ که‌ او قلباً باور دارد. این‌ خوانندگان‌ بر توان‌ و پایایی‌ تردیدهای‌ دینی‌ داستایوفسکی‌ (که‌ تقریباً به‌ مثابه‌ اعتقادات‌ الحادی‌ است) و نیز بر توانایی‌ خلل‌ناپذیر او برای‌ بیان‌ بسیار آتشین‌ و مجاب‌ کننده‌ این‌ تردیدها در پایان‌ زندگی‌اش‌ خصوصاً در برادران‌ کارامازوف‌ تأکید می‌ورزند. در مقابل، بسیاری‌ از این‌ خوانندگان‌ معاصر، تصویرگری‌ داستایوفسکی‌ در مورد شخصیت‌های‌ دینی‌ و استدلال‌های‌ او را اصلاً مجاب‌ کننده‌ نمی‌انگارند. همان‌ طور که‌ خود داستایوفسکی‌ در اثری‌ دیگر عنوان‌ می‌کند، او \"فرزند روزگار خویش\" بود (بیست‌ و هشت‌ / 1، 176 :نامه‌ پایان‌ جنوری‌ تا 20 فبروری‌ 54) و در این‌ عصر روشنفکران‌ بنیادگرایی‌ که‌ نهایتاً دین‌ را رد کرده‌ بودند، با تکاپوی‌ بسیار از انواع‌ گوناگونی‌ از الحاد علمی‌ جانبداری‌ می‌کردند. عصر او مانند عصر ما بود و مسیحیت‌ لااقل‌ دربین‌ طبقات‌ فرهیخته‌ در معرض‌ خروج‌ از عرصه‌ بود و یادگار شگفت‌انگیز فرهنگ‌ عامهِ دوره‌ ماقبل‌ علم‌ یا گواه‌ اختلال‌ مشاعیر قلمداد می‌شد. مجادله‌ای‌ غیر بنیادین ر اما به‌ همان‌ اندازه‌ شورانگیز مربوط‌ به‌ سرشت‌ مسیحیت‌ از نگاه‌ داستایوفسکی‌ است. آیا این‌ مسیحیت‌ را باید منحصراً روح‌ انسان‌ گرایی‌ اسلاو یعنی‌ راست‌آیینی‌ آمیخته‌ با ملی‌گرایی‌ روسی‌ پنداشت‌ که‌ داستایوفسکی‌ در واپسین‌ سال‌های‌ زندگی‌ با پافشاری‌ فزاینده‌ به‌ آن‌ اذعان‌ کرد؟ این‌ دیدگاه‌ مورد عنایت‌ برخی‌ خوانندگان‌ ارتدکس‌ است‌ و اکنون‌ مورد بازشناسی‌ داستایوفسکی‌شناسان‌ روسیه‌ در دوره‌ پس‌ از شوروی‌ است. آیا مسیحیت‌ در رمان‌های‌ او اساساً از نوع‌ فرقه‌ای‌ و حتی‌ ارتدادآمیز است‌ که‌ هنوز دارای‌ نشانه‌هایی‌ از سوسیالیسم‌ مسیحی‌ دوره‌ جوانی‌ اوست‌ که‌ دینی‌ با نشانه‌هایی‌ اندک‌ از خدا، الهیات، احکام‌ جزمی، آیین‌ عشای‌ ربانی‌ ارتدوکس، و در واقع‌ رفتن‌ به‌ کلیساست؟ آیا این‌ مسیحیت‌ حتی‌ حاکی‌ از تحولات‌ بنیادین‌ در ت‌ و الهیات‌ مسیحی‌ در نیمه‌ دوم‌ سده‌ بیستم‌ نیست؟ فارغ‌ از هر رویکردی‌ که‌ اتخاذ کنیم، مسیحیتِ داستایوفسکی‌ سهم‌ چشمگیری‌ در فعالیت‌ روشنفکرانه‌ای‌ دارد که‌ رمان‌های‌ او از خواننده‌ می‌طلبد.

گرچه‌ در روزگار داستایوفسکی، مسیحیت‌ در خانواده‌های‌ تحصیلکرده‌ روسی‌ (مانند خانواده‌ تولستوی‌ و تورگنیف) معمولا خارج‌ از عرصه‌ بود، اما بی‌ تردید وضعیت‌ در خانواده‌ داستایوفسکی‌ چنین‌ نبود. داستایوفسکی‌ در خاطرات‌ یک‌ نویسنده‌ (73) حکایت‌ می‌کند که‌ در یک‌ خانواده‌ زاهد روسی‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود و از اوان‌ کودکی‌ با تعالیم‌ مسیحیت‌ آشنابود (بیست‌ و یک، 134؛ بخش‌ 16). این‌ دو عامل، یعنی‌ خاطرات‌ دوره‌ کودکی‌ و محیط‌ خانوادگی‌ زاهدانه، برای‌ او اهمیت‌ حیاتی‌ داشت. در دوره‌ کودکی‌ از او خواسته‌ می‌شد تا دعاها را در حضور مهمانان‌ از بر بخواند. برادرش‌ اندری‌ نقل‌ می‌کند که‌ آنان‌ یکشنبه‌ها و در روزهای‌ مقدس‌ و در شب‌ قبل‌ از آن‌ با خواندن‌ دعای‌ مغرب‌ همواره‌ در مراسم‌ عشای‌ ربانی‌ کلیسا شرکت‌ می‌کردند. این‌ کلیسا متصل‌ به‌ بیمارستان‌ مسکو بود که‌ پدرشان‌ پزشک‌ آنجا بود. والدین‌ داستایوفسکی‌ از گروهی‌ نبودند که‌ به‌ طور سنتی‌ اَعمال‌ دینی‌ را بجا می‌آورند. اندری‌ می‌گوید که‌ آنان‌ خصوصاً مادرشان‌ به‌ شدت‌ متدین‌ بودند. هر رخداد چشمگیر در خانواده‌ آنان‌ نشان‌ از اَعمال‌ دینی‌ متناسب‌ با آن‌ داشت، و داستایوفسکی‌ تعالیم‌ دینی را از خادم‌ کلیسای‌ بیمارستان‌ آموخت. او در خاطرات‌ یک‌ نویسنده‌ در اگست‌ 77 توصیف‌ می‌کند که‌ چگونه‌ تخیلاتش‌ پیش‌ از یادگیریِ خواندن‌ مشحون‌ از رخدادهایی‌ راجع‌ به‌ زندگی‌ قدیسان‌ بود که‌ مظهر پارسایی، شفقت، دردمندی، خضوع‌ و ایثار مسیحایی‌ بودند. این‌ تصورات‌ با سفر سالانه‌ خانواده‌ برای‌ زیارت‌ صومعه‌ تثلیث‌ سنت‌ سرگیوس‌ در شصت‌کیلو متری‌ مسکو جان‌ تازه‌ای‌ می‌گرفت. این‌ رخدادهای‌ عمده‌ خانوادگی‌ تا ده‌ سالگی‌ در زندگی‌ داستایوفسکی‌ استمرار یافت. او در نامه‌ای‌ به‌ اِی‌ .ان. مایکف‌ به‌ تاریخ 25 مارچ‌ 70 ادعا می‌کند که‌ دارای‌ نظراتی‌ صائب‌ در مورد صومعه‌ هاست، زیرا از کودکی‌ با آنها آشنا بوده‌ است‌. در زندگی‌نامه‌های‌ داستایوفسکی‌ نیز هرگز این‌ نکته‌ از قلم‌ نیفتاده‌ است‌ که‌ مادرش‌ خواندنِ ترجمهِ روسیِ کتاب‌ اصول‌ دینی‌ سده‌ هجدهم‌ آلمان‌ با عنوان‌ صدو چهار داستان‌ دینی‌ از انجیل‌ عهد عتیق‌ و انجیل‌ عهد جدید برای‌ کودکان5 اثر یوهانس‌ هوبنر، را به‌ او آموخت. این‌ همان‌ کتابی‌ است‌ که‌ در آخرین‌ رمان‌ داستایوفسکی، زوسیمای‌ پیر در دوره‌ کودکی‌ آن‌ را مطالعه‌ می‌کرد. این‌ کتاب‌ که‌ باید آن‌ را از بر می‌کردند، از این‌ حیث‌ اهمیت‌ دارد که‌ شامل‌ بسیاری‌ از داستان‌های‌ انجیل‌ مانند داستان‌ هبوط‌ در باغ‌ عدن، داستان‌ ایوب‌ و داستان‌ برانگیختن‌ لاتساروس‌ است‌ که‌ بعدها نقش‌ عمده‌ای‌ در رمان‌های‌ داستایوفسکی‌ ایفا کرد. شاید داستان‌ آلام‌ نابحق‌ ایوب‌ و عصیان‌ او علیه‌ خداوند (که‌ داستایوفسکی‌ آن‌ را در پیوند با زوسیما می‌داند و پاسخی‌ تلویحی‌ به‌ عصیان‌ ایوان‌ کارامازف‌ است) دارای‌ عمیق‌ترین‌ تأثیرات‌ بر داستایوفسکی‌ بود. داستایوفسکی‌ این‌ داستان‌ را به‌ تنهایی‌ در هشت سالگی‌ و دیگربار درپنجاه‌ و پنج‌ سالگی‌ یعنی‌ به‌ هنگام‌ نوشتن‌ جوان‌ خام‌ و برادران‌ کارامازف‌ مطالعه‌ کرد.همچنین‌ در دوره‌ کودکی‌ بود که‌ داستایوفسکی‌ پی‌ برد مردم‌ روسیه‌ با معنویتی‌ عمیق‌ پیوند دارند. داستان‌ دهقانی‌ به‌ نام‌ مارئی‌ که‌ فیودر جوان‌ را به‌ هنگام‌ فرار از یک‌ گرگ‌ خیالی‌ نجات‌ داد، داستان‌ مشهوری‌ است. مهربانیِ حیرت‌انگیزِ این‌ مرد در موقع‌ کشیدن‌ صلیب‌ بر کودکِ تسکین‌یافته‌ اثری‌ ماندگار بر خاطره‌ داستایوفسکی‌ برجاگذاشت. او این‌ داستان‌ را در خاطرات‌ یک‌ نویسنده‌ در فبروری‌ 76 حکایت‌ کرد.

مصاحبه با بچه هشت ساله در مورد مسائل دینی

تأملات‌ یونگ‌ در خصوص‌ دین‌ شناسی‌ فروید را می‌توان‌ به‌ دو قسمت تقسیم کرد (بخش دوم) مقاله

بررسی ویژگی های پژوهشی دینی از نظر یونگ (بخش اول)

که‌ ,به‌ ,این‌ ,داستایوفسکی‌ ,آن‌ ,است‌ ,داستایوفسکی‌ در ,می‌کند که‌ ,و در ,است‌ که‌ ,در دوره‌ ,واپسین‌ سالهای‌ زندگی‌

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی اسطوخودوس آموزش تعمیرات موبایل و PLC بیمه و خدمات دندانپزشکی قزوین 33236356-028 شرح حال یادداشت های من وان حمام نوزاد بانک نرم افزار های عالی و رایگان یک دو سه سازه سرباز رهبر